ترس و فراتر از آن

کاری نکنید از جنیان بترسید کاری کنید ان ها از شما بترسند

ترس و فراتر از آن

کاری نکنید از جنیان بترسید کاری کنید ان ها از شما بترسند

ترس و فراتر از آن

من امیر سعیدی نویسنده این سایت هستم امیدوارم در این سایت ترس را تجربه کنید برای تماس با من با شماره ۰۹۰۱۷۴۵۵۳۸۶ یا در لاین واتساپ تلگرام amirseidi1382

بایگانی

شبح سیاه پوش

يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ب.ظ

روزینا دسپارد در خانه پدریش در چلتهام,انگلستان آماده خواب شده بود.وقتی لباس خواب را پوشید صدای پای مادرش را از پشت در شنید. اما وقتی در را بازکرد راهرو بیرون خالی بود. 

به درون راهرو سرک کشید وزنی را دید که لباس سیاه بر تن دارد و دستمالی به صورت گرفته و پای پله ها خاموش ایستاده است. بعد از چند ثانیه زن از پله پایین رفت. 


شمع در دست روزینا خاموش شد ودیگرچیزی ندید. شروع ماجرا در ژوئن 1882 بود و هفت سال پیاپی شبح سیاهپوش توسط اعضا خانواده مکرر دیده شد . 


حال شبح مثل یکی از اعضا خانواده شده بود. روزینا سعی کرد با شبح گفتگو کند اما هر بار شبح سرش را پایین می انداخت وناپدید می شد . مراسم شام در خانه دسپارد تبدیل به مراسم اعصاب خرد کنی شده بود زیرا شبح بر دو نفر از حاضرین ظاهر می شد وبر بقیه ناپدید می ماند. گاه او در میان دو میهمان که مشغول صحبت بودند ظاهر می شد . 

یکی از آنها آنرا میدید و گفتگو مبدل به حرف های بی سر وته می شد روزینا وپدرش که شیح برآنها ظاهر می شد نمی توانستند با او رابطه برقرار کنند. تمام ظاهر شدن هابدقت توسط روزینا یاداشت می شد او سعی داشت تا هویت شبح را حدث بزند . 

کسیکه بیشتر ازهمه مشخصاتش با شبح یکی بود خانم "ایموژن سوبین هو" معشوقه صاحبخانه قبلی بود که بعد از مشاجره ای از خانه اخراج شده بود و در فقروفلاکت در سال 1878 در گذشته بود. ظهور شبح بعد از یک جلسه ظهور اشباح درسال 1889 متوقف گشت. 

این ماجرا اگرچه در آن زمان توجه بسیاری را برانگیخت وتوسط انجمن تحقیقات روح بدقت مورد مطالعه قرار گرفت فقدان شواهد بیشترموضوع را از اهمیت انداخت و همگان آنرا به فراموشی سپردند. اما در سال 1958واقعی شگفت رخ داد. 

مردی که در نزدیکی آن خانه می زیست شبی از جابرخاست وزنی را در قاب پنجره مشاهده کرد. او لباس دوران ویکتوریا را بر تن داشت سرشرا پایین انداخته بود. وبه نظر می رسید به تلخی در دستمالی که بصورت گرفته بود می گریست وقتی مرد از ترس فریادی کشید زن ناپدید شد . 

مرد چیزی از شبح نشنیده بود و علاقه ای به مسائل فوق طبیعی نداشت بعد از آنکه زن بارهادیده شد که در اتاق ها وپله ها سرگردان بود و گاه به تلخی می گریست. پیدابود که گذشت زمان آلام او را تسکین نداده است . 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۰۱
amir seidi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی