ترس و فراتر از آن

کاری نکنید از جنیان بترسید کاری کنید ان ها از شما بترسند

ترس و فراتر از آن

کاری نکنید از جنیان بترسید کاری کنید ان ها از شما بترسند

ترس و فراتر از آن

من امیر سعیدی نویسنده این سایت هستم امیدوارم در این سایت ترس را تجربه کنید برای تماس با من با شماره ۰۹۰۱۷۴۵۵۳۸۶ یا در لاین واتساپ تلگرام amirseidi1382

بایگانی

همچی از اتاق خواهرم شروع شد

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱ ب.ظ

قضیه برمی گرده به 1ماه پیش ساعت 3 صبح از خواب با یک کابوس وحشناک بیدار شدم تمام بدنمو عرق خیس کرده بود با اینکه پنکه به طرف من بود، هوا خیلی سنگین بود به سختی نفس می کشیدم نگاهم به پایین تختم افتاد تو اون تاریکی یک دختری پایین تخت خوابیده بود ترس تمام بدنمو به لرزه در اورده بود تکون نمی خوردش سعی کردم نور گوشیمو به طرف دختره بگیرم کمی اتاق روشن شدش تونستم تشخیص بدم این خواهرم هست ای بابا الکی منو ترسوند حالا چرا اینجا خوابیده اونم رو زمین سفت بلند شدم بغلش کردم گزاشتمش رو تختم بیدار شدش با صدای اروم گفت اب اب می خوام گفتم باشه برات میارم ازش پرسیدم چرا اینجا خوابیدی گفت داداشی یک پسر تو اتاقم هست اذیتم می کنه موهامو می کشه در کمدمو باز می کنه لباسمو پرت می کنه طرفم بهش گفت باز خرافاتی شدی من دوروزه باهات تو اتاقت خوابیدم کسی رو ندیدم امد حرف بزنه جلو دهنشو گرفتم گفتم هیسسسسس اروم باش هیچی نیست می رم برات اب بیارم رفتم بیرون اتاقم به سمت اشپزخونه دیدم در اتاق خواهرم بسته هست توجه نکردم نزدیک یخچال شدم اب برداشتم که ببرم برای خواهرم باخودم گفتم بزار ببینم لباساش رو زمینن نزدیک اتاق که شدم صدای خس خس

ضیفی و صدای فنر های تختو می شنیدم انگار کسی بالا پایین می پره رو تخت ترس تمام وجودمو گرفته بود نمی تونستم لیوان اب رو نگه دارم اب دهنمو قورت دادم درو اتاقو به ارومی باز کردم باد سردی به صورتم خوردش بوی بدی می داد انگار دارن کسی رو می سوزونن صدا خس خس ادامه داشت ولی صدای فنر قطع شدش سریع در اتاقو باز کردم ببینم چیه یک لحظه سکوت همه جارو فرا گرفت پاهام از شدت ترس شل شده بود

فقط می تونستم نگاه کنم توانایی فریاد زدن یا فرارو نداشتم قلبم داشت از سینم می زد بیرو ن پسری دیدم که صورتش یخ زده بود شایدم سفید بود نمی دونم چی بودش ولی به جای مو رو سرش اتیش بود می خواستم که فرار کنم پسره به من حمله کرد من چون لیوان دستم بود به طرفش پرتاب کردم اب ریخت روسرش پسره جیغی زد که موهای تنم سیخ شدش فکر کنم تمام همسایه ها فهمیدن از پشت افتادم رو زمین سرم خورد به دستگیره در اون پسره هم به خودش می پیچید

رو به من کرد گفت برمی گردم انتقامو ازت می گیرم دیگه داشتم از حال می رفتم که دیدم

شیرجه زد توی اینه و رفت داخل اینه اینه هم افتاد شکست بدجورم سرم دردگرفته بود خیلی به خودم فشار اوردم بلند بشم ولی نمی تونستم انگار پاهایم از خودم نبود

از حال رفتم صبح با تکان دادن های مادرم به هوش امدم سریع بلند شدم اتاقو نگاه کردم

اره مثل این که اتفاق های دیشب واقعی بود رد پاهاشم رو فرش بود چون فرش سوخته بود به مادرم گفت باید از این خونه بریم مادرم گفت چی می گین شماهااون از خواهرت اینم ازتو سر مادرم داد زدم مگر نمی بینی چه اتفاقی افتاده این خونه جن داره نه نمی دونم فکر کنم شیطان بودش دیشب بهم حمله کردش اون برای انتقام ازم میاد من اونو عصبانی کردم دست خواهرمو گرفتم و گفتم تا زمانی که اینو خونه رو نفروشی من اصلا تو این خونه پا نمی زارم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۲۰
amir seidi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی